پیشینه ورود کاریکاتور رسمی مطبوعاتی به ایران با هفتهنامه «ملانصرالدین» که در آستانه انقلاب مشروطه در قفقاز چاپ میشد، پیوندی عمیق دارد؛ چراکه برای نخستینبار، کاریکاتور مطبوعاتی به مفهوم نقد طنزآمیز مناسبات سیاسی و اجتماعی، توسط کاریکاتوریستهای ماهر و هنرمند این مجله به ایران راه یافت و یکی از زمینههای موثر پیدایش و رشد کاریکاتورهای مطبوعاتی در کشور شد.
اما کاریکاتور ایران در اصل، در سال۱۹۰۳ متولد شده است؛ یعنی ۷۰سال پس از ورود روزنامه و روزنامهنگاری از غرب به ایران. بر اساس اسناد موجود، اولین روزنامهای هم که در آن سال، اقدام به چاپ کاریکاتور کرد، روزنامه ادب، چاپ مشهد بود که اثر خامه یک تصویرگر به نام «حسینالموسوی، نقاشباشی آستان قدس رضوی» را به تصویر کشید.
این هنر پس از افزون بر یک قرن تا به امروز، فرازونشیبها و سبکهای مختلفی را در ایران به خود دیده است. «محمدآقامیرزا» ازجمله نقاشان و کاریکاتوریستهای پیشکسوت دوران ماست که زمانی را برای گفتگو به ما اختصاص داده است. آنچه در ادامه میخوانید، حاصل گفتگوی ما با این هنرمند قدیمی در محل انجمن کاریکاتوریستها در حوزه هنری خراسان است.
- لطفا خودتان را معرفی کنید و بگویید از چه زمانی به کاریکاتور روی آوردید؟
محمدآقامیرزا، متولد ۱۳۳۰ خورشیدی در تهران هستم. دو فرزند دارم که یکی از آنها در رشته گرافیک تحصیل کرده است و گاهی تفننی، جلد کتاب طراحی میکند. مادر من تا پیش از ازدواج، در شهر خودشان قالیباف بود و بعد از ازدواج هم به تهران آمد. او در بروز احساس علاقه به هنر در وجود من بسیار موثر بود.
کودک که بودم، اولینبار یک مجسمه پلاستیکی را که نصف شده بود، با گچ پر کردم و با آن یک عروسک گچی برای خودم ساختم و بعدها با ادامه همین خلاقیتهای هنری، جرقه طراحی و نقاشی و سرانجام کاریکاتور در وجودم زده شد.
من در رشتههای طبیعی و ریاضیِ آن زمان تحصیل کردم، اما با گرایش ذاتی به هنر، درنهایت دیپلم هنر گرفتم. در جوانی ابتدا نقاشی و همزمان در یک تولیدی کار میکردم تا وقتی که انقلاب شد.
پیش از جنگ، سه سالی به ایتالیا رفتم. در آنجا نیز همزمان، کار و نقاشی را دنبال کردم. چون از طرف خانواده پولی دریافت نمیکردم، در ایتالیا بهصورت تئوری و آکادمیک در رشته نقاشی هنرآموزی میکردم و همزمان در یک فرشفروشی مشغول به کار بودم تا وقتی که بهدلایلی به ایران برگشتم.
در ایران سالها نقاش بودم تا اینکه وارد موسسه نشر آستان قدس رضوی در مشهد شدم؛ البته ما ۲۱ سال است به مشهد آمده و مجاور شدهایم و پیش از آن ساکن تهران بودیم؛ من ۴۰ سال در تهران زندگی کردم، ۳ سالی ایتالیا بودم و حدود ۲۱ سال است که ساکن مشهد هستم.
در ابتدا که وارد مشهد شدم، شغل تولیدی تریکو را که در تهران عهدهدار بودم، در اینجا نیز دنبال کردم و بعد در یک کتابفروشی به من کار دادند. بسیار علاقهمند بودم که طراحی روی جلد کتاب انجام دهم، اما میگفتند، چون دانشگاه نرفتهای، نمیشود! همینطور ادامه دادم تا زمانی که دوستانم گفتند که در کاریکاتور میتوانی بهتر از نقاشی و طراحی جلد باشی.
در بولوارمدرس (دروازه طلایی سابق) وارد حوزه هنری شدم و بعد از آن، چند سالی در میدان تقیآباد بودیم. اکنون هم به اینجا [بولوار هاشمیه]منتقل شده و ادامه دادهام. زمانی که کارمند آستان قدس رضوی بودم، صبحها در کتابفروشی کار میکردم و بعدازظهرها هم مشغول کشیدن کاریکاتور بودم. اکنون هم ۱۵ سال است انجمنمان را سهشنبهها در حوزه هنری برگزار میکنیم و کارهایمان را هم در کتابهای انجمن به چاپ میرسانیم.
- از جوایز و مقامهایتان بگویید؟
اوایل، حوزه هنری در پرداخت هزینه رفتوآمد و فرستادن آثارمان به خارج از کشور همکاری میکرد که باعث شد تعدادی از کارهایم در کتابهای اروپایی چاپ شود. گاهی هم از کشورهای دیگر برایم لوح تقدیر میفرستادند. ۱۲-۱۳ سال پیش هم در کاشان جشنوارهای ملی بود که کاری فرستادم و انتخاب شد.
شهرداری ناحیه ۳ هم در حوزه تقیآباد، مسابقهای در زمینه آلودگی آبوهوا گذاشته بود که باز هم مقام آوردم و جایزهاش کدو بود [با لبخند]که یکسالی آن را نگه داشتیم و بعد هم خوردیمش! پارسال چهار تا کار برای یک جشنواره بینالمللی درباره «داعش» فرستادم که دو تای آنها انتخاب و در کتابهای خارجی چاپ شد و اصل کتاب را به همراه لوح تقدیر برایم فرستادهاند.
از این برنامهها زیاد داشتهام که تکتک در خاطرم نمانده است. درباره آلودگی آبوهوا یا آلودگی صوتی یا موادمخدر نیز چندین اثرِ مطرح کشوری تابهحال داشتهام که معضل جدی کشور بوده و برایم حکم سوژه را داشته است.
- چگونه ایده خلق یک کاریکاتور را اجرا میکنید؟
من دلم میخواهد که برای کشورم از طریق هنرم کاری انجام دهم؛ مثلا آلودگی یکی از معضلات جدی کشور ماست و باید زشتی و عواقب آن را به مردم و مسئولان نشان دهیم تا از این طریق، اتفاق مثبتی برای مقابله با آن رخ دهد. من حقوقم را از تامین اجتماعی میگیرم، بنابراین چه طرحی سفارش شده باشد چه آزاد، بدون چشمداشت مالی و فقط با هدفی که گفتم، انجام میدهم.
چندسال پیش زمانی که شهرآرا هفتهنامه بود، درباره گل و گیاه (چون سابقه کار در این زمینه را دارم) هفتهای یک مقاله با کاریکاتور به آنها میرساندم؛ حدود یکسال بدون هیچ چشمداشت، کارهایم را میدادم.
بهجز این تابهحال هرکس کاری خواسته است، بیتوقع انجام دادهام؛ چون انسان باید به فرهنگ کشورش کمک کند. انسان به سن بالا که میرسد، بیشتر به اهمیت این موضوع پی میبرد و میفهمد که همهچیز را نمیتوان با پول معاوضه کرد. من به کارم بسیار علاقه دارم و از هر طریقی که توانم اجازه دهد، به کشورم کمک میکنم و همین نگاه در خلق آثارم به من کمک میکند.
- به کدام سبک، احساس نزدیکی بیشتری میکنید؟ کار با روزنامه را میپسندید؟
من در طول ۱۵ سال گذشته، حدود ۷۰ اثر کاریکاتور کشیدهام و همواره به سبک رئال (حقیقی و طبیعی) بیشتر از هر سبک دیگری علاقهمند بودهام؛ البته گاهی باید در بعضی کارهایم دستی ببرم، اما بیشتر کارهایم رئال است و این روش را بیشتر میپسندم. درضمن، شیوه من در همه کارهایم رنگ و روغن است.
اما کار برای روزنامهها خودش رشته جدایی است؛ چون سرعتعمل و خلاقیت بیشتری را میطلبد و شما باید کار را در فرصتی یک تا دوساعته آن هم هر روز تحویل دهید. زمانی که من برای شهرآرا کار میکردم، یک هفته برای تحویل کار، زمان داشتم، اما بهخصوص در زمان حاضر، توان این کار را ندارم و با توجه به اینکه ارسال آثار از طریق اینترنت هم برایم مشکل است و باید در روزنامه حضور پیدا کنم، سرعت عمل لازم را ندارم.
- هنر خلّاق چیست و کاریکاتور نزد جامعه ما چه جایگاهی دارد؟
کاریکاتور یک هنر خلاق است. با اندیشه، آمیخته است و شبیه آثار دیگر و کپیبرداری از کار دیگران نیست، حتی اگر فکرها در یک سوژه شبیه هم باشد، خیلی کم به چاپ میرسد یا مطرح میشود؛ مگر اینکه اثر خیلی خاصی باشد.
یک کاریکاتور بهتنهایی به اندازه یک صفحه روزنامه حرف برای گفتن دارد، حتی برای آنهایی هم که سواد ندارند یا کسی که حوصله خواندن روزنامه ندارد و این خودش یک طنز تلخ است. بیشتر افرادی با سواد اجتماعی به کاریکاتور و طنز، توجه نشان میدهند.
۹۰ درصد مردم کشور ما باسواد هستند، اما کاریکاتور ازطرف عده کمی، طرف توجه است. این درصورتی است که ما در این هنر، جزو پیشرفتههای دنیا هستیم و بهنظرم کاریکاتور ما در بین ۱۰ رتبه اول دنیا قرار دارد. نقاشی هم امروز خیلی طرفدار ندارد؛ البته نقاشی فرایندش متفاوت است؛ کاریکاتور، گزینه اندیشه و عمل را با هم دارد، با این حال درصد کمی شاید یکسوم یا یکچهارم جمعیت بالغ کشور، کاریکاتور را میفهمند.
البته شرایط اجتماعی ما هم در هر دورهای از تاریخ در وسعت پیدا کردن هنرمان و فهم عمومی از آن، بیتاثیر نبوده است؛ ما هنر فرش را از بَدو تولد، زیر پایمان داریم که باعث علاقهمندی مردم ما به هنر میشود.
مادرها در بچهها تاثیر بسزایی میگذارند؛ من وقتی حدود ۱۰سال داشتم، از مادرم پول خواستم که یک فرفره بخرم. خودش فوری با بُرش زدن یک تکهکاغذ و چوب و سوزن برایم درست کرد و به دستم داد و گفت: «حالا بُدو!» این اولین تصور از هنر در ذهن من است که ساختارهای بعدی از آن تاثیر پذیرفته است.
- خانوادهتان درباره کار شما چه نظری دارند؟
خانواده، معمولا دربرابر کارهای من بیتفاوت هستند؛ البته این مسئله تنها درباره من صدق نمیکند، حتی آدمها و هنرمندان بزرگ هم معمولا همینطورند. گاهی بعضی کارهایم توجهشان را جلب کرده است، ولی همیشه نه؛ مثلا چندین سال پیش طرحی کشیدم که همسرم گفت «با قاب خیلی شیرینتر و زیباتر میشود.» این در حالی است که درواقع قاب برای یک اثر نقاشی یا کاریکاتور مثل نمک غذا میماند. ما که کاریکاتور بلد هستیم و سایر هنرمندان، بدون نمک، مزه این غذا را میفهمیم، اما بیشتر مردم باید حتما با نمک، مزه آن را متوجه شوند و درواقع با قاب آن را حس کنند.
- شهری که در آن زندگی میکنید، چه تاثیری روی شما و کارتان گذاشته است؟
من، چون فردی مذهبی هستم، بعضی کارها را نمیتوانم انجام دهم. اینجا هم که شهر امامرضاست، اما این شهر معمولا بهخاطر وجود آقا امامرضا (ع) سوژههای بدیعی برای نقاشی به من داده است؛ مثلا در یکی از طرحها تعدادی کبوتر سفید و خاکستری به سَمت گنبد طلایی حرم رضوی میآیند که آنهایی که نشستهاند و بعد بلند میشوند، طلایی شدهاند که به معنی گرفتن رنگ معجزه از آن حضرت است. ولی رویهمرفته فضای اجتماعی شهر، تاثیری در کارهایم نمیگذارد و برایم فرقی نمیکند.
- تجربه کار در خارج از کشور، چه تاثیری روی شما و آثارتان گذاشته است؟
در ایتالیا من نقاش بودم؛ کاریکاتوریست نبودم، اما وقتی انسان به مکانهای مختلفی سفر میکند و دنیا را میگردد، حتی شهرهای کشور خودش را، احساس میکند کمی ظرفیت و قدرت بیان و فکرش بیشتر شده است؛ البته امروز از طریق اینترنت میتوان دنیا را گشت، ولی بههرحال من کارهای آنطرف را هم دیدهام که ظرفیت فکرم را بیشتر کرد، فقط باید همت داشته باشیم و کار کنیم.
من الان نقاشی هم میکشم، ولی کمتر؛ چراکه این روزها شاید، چون تلویزیونها با کیفیت بهتری مناظر را نمایش میدهند، مردم از نظر بصری اشباع شدهاند و دیگر تابلوهای نقاشی منظره به سبک قدیم نمیخرند، بلکه تابلوهایی با قاب شیشهای و حاشیه پاسپارتو به دیوارها نصب میکنند و درواقع نقاشی، خریدار چندانی ندارد.
- اگر کاریکاتوریست نبودید، به چه کاری میپرداختید؟
البته نمیشود از راه نقاشی امرارمعاش کرد، اما اگر کاریکاتوریست یا نقاش نبودم، باغبانی را خیلی دوست داشتم؛ چون پدرم باغبان بود و من مثلا برای هفتهنامه شهرآرا یکسالی که کارهایم را میفرستادم، درباره همین حرفه بود. آدم وقتی سنش بالاتر میرود، یکی از کارهایی که به او تسلی میدهد، باغبانی است، اما همیشه به هنر علاقهمند بودهام. چندبار هم در این رشته، کنکور دادم، اما موفق نشدم.
زمانی هم که ما در تهران دیپلم گرفتیم، دانشگاهها تعطیل شد. به خارج از کشور هم که رفتم درس بخوانم، نشد و مادرم نامه داد که باید برگردی یا تلفن میزد که «برگرد؛ من در خانه تنها هستم». خانه پدریام بزرگ و دوطبقه بود. خواهرهایم ازدواج کرده بودند و برادری نداشتم. پدرم هم فوت شده بود، بنابراین تنهایی، مادرم را اذیت میکرد؛ به همین دلیل همهچیز را رها کردم و برگشتم. وضع من آنجا خوب بود.
فرشفروش بودم. نقاشی هم میکردم و با کمک دوستانم میفروختم. بیمه هم بودم، با همه اینها برگشتم؛ هم بهخاطر مادرم و هم اینکه احساس وطنپرستی به من اجازه نمیداد بنشینم و توهین دیگران به کشور و هموطنانم را شاهد باشم و مثلا یک خارجی به ما بگوید: «کشورتان بد بود که به اینجا آمدید»؛ مثلا یک روز به اتفاق یکی از اقوام که پسر یک سرمایهدار بود و آنجا با هم کار میکردیم، از قطار پیاده شدیم و داشتیم تابلوهایمان را میبردیم کنار یک دریاچه تفریحی بفروشیم.
یک ایتالیایی رو به ما گفت: «اینها را کم داشتیم!» او درواقع به ما توهین کرد که به من خیلی برخورد. وقتی آمدم، از لحاظ مالی دیگران به من حسرت میخوردند، اما من در کشورم خیلی راحتتر بودم، با وجود اینکه وقتی برگشتم، زمان جنگ بود.
یکبار ایتالیا زلزله آمده بود. به همسایه ایتالیاییمان گفتم مادرم زنگ زده احوالم را بپرسد که اتفاقی نیفتاده باشد. با تعجب گفت: «مگر شما در کشورتان تلفن دارید؟» درواقع همان زمان هم از ما شناختی نداشتند و فکر میکردند ما از یک کشور عقبافتاده به آنجا رفته و سربارشان شدهایم؛ به همین خاطر خیلی نمیتوانستم آنجا بمانم و کار و تحصیلم را رها کردم و بازگشتم.
- الگوی شما در خلق طرحهایتان کیست؟
برای پیدا کردن طرحهایم، بیشتر از کارهای خارجیها الهام و الگو میگیرم. به کار چهره علاقه داشتم، اما معمولا فقط بعضی جاها بازتاب دارد و کارهایی که الان میکنم، بیشتر همگانی و عمومیتر است و شاید ۲۰ سال دیگر هم جواب بدهد و برای مردم معنی داشته باشد. همانطور که بعضی کارهای استادان این هنر، گاهی بعد از ۳۰ سال هم مشمول جایزه شده است.
- جایگاه کاریکاتور و طنز در مطبوعات ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟
بعد از مجله «گلآقا»، «کیهانکاریکاتور» هم یک مجله تخصصی داشت. بسیاری از استادانی که برای داوری از خارج دعوت میکردیم، میگفتند ما مجله تخصصی کاریکاتور نداریم، اما جالب است که شما خیلی زیاد دارید. خیلی از کشورهای مدعی در این هنر مانند روسیه، خانه کاریکاتور ندارند، ولی ما در تهران و مشهد داریم.
آنها اینهمه جوان انیمیشنکار و کاریکاتوریست و کارتونیست ندارند و ما داریم؛ چون اکثرا بهسبب بیبندوباریهای فرهنگی و اخلاقی بهاصطلاح، «علاف» هستند، اما خوشبختانه ما، چون این هجویات را نداریم، وقتمان را صرف امور هنری میکنیم و استعدادمان در این زمینه شکوفا میشود؛ بهویژه ما کاریکاتوریستِ خانم زیاد و درکل نسبتبه جمعیتمان کاریکاتوریست زیاد داریم و این بیشتر به این دلیل است که محیط ما تابهحال سالم بوده است و این سطح از هنر، طبیعتا به مطبوعات هم راه مییابد.
* این گزارش چهارشنبه، ۷ بهمن ۹۴ در شماره ۱۸۲ شهرآرامحله منطقه ۹ چاپ شده است.